۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
خر مرا از كره گي دُم نبوده است.
از "كتاب كوچه" ، اثر احمد شاملو
مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را (براي كمك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"!
مرد به قصد فرار به كوچهيي دويد، بن بست يافت. خود را به خانهيي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچهيي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!
مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه "دخيلم!. مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود.. چون رازش فاش ديد، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به درون خواند.
نخست از يهودي پرسيد .گفت: اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب ميكنم.
قاضي گفت: "دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند! و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .گفت: "اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمدهام.
قاضي گفت: "پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني! و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بيمورد محكوم كرد!
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: "قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش! مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد: "هي! بايست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد: مرا شكايتي نيست. محكم كاري را، به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از كره گي دُم نبوده است.
از دست نوشته های مهاتما گاندی
من میتوانم خوب، بد، خائن ، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم0
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم 0
من میتوانم سکوت کنم، نادان ویا دانا باشم0
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است0
و تو هم به یاد داشته باش: 0
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام0
و به یاد داشته باش ، منى که من از خود ساختهام، آمال من است0
تویى که تو از من می سازى ، آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند0
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان 0
من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى و تو هم میتوانى
انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه ، ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از
من چه میخواهى0
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم0
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم، چرا که ما هر دو انسانیم0
این جهان مملو از انسانهاست، پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد0
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم0
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است0
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند0
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند0
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم0
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و
نه دشمنى و نه حتی رقیبى0
من قابل ستایشم، و تو هم یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى همه انسان
هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا0
نامت را انسانى باهوش بگذاراگر انسانها را از پشت نقابهاى
متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند0
حکیم باشی را دراز کنید
ريشه های اصطلاحات و ضرب المثلها. (گئومات(
حکیم باشی را دراز کنید
کاربرد این اصطلاح ضرب المثل گونه همانند این بیت شعر معروف است که می گوید: گنه کرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری(1) بدین صورت که عیب و ایراد و جرم از دیگری-بعضاً از گروه از ما بهتران- سر می زند اما مجازاتش را فردی بیگناه از طایفه یک لاقبایان متحمل می گردد.
و اما این حکیم باشی کیست و به دستور چه کسی و از چه رو او را درازمی کرده اند؟
کریمخان زند (مدت حکمرانی: حدود 1130 تا حدود 1158خورشیدی) معروف به وکیل الرعایا دراسناد تاریخی چنین وصف گردیده است: « کریمخان تنومند، قوی هیکل ، نیرومند، شجاع و رئوف بود و با پیروان مذاهب مختلف به عدل رفتار می کرد. در لباس تکلف نمی کرد و گاهی لباسش مندرس می نمود. خود را به جواهر نمی آراست شبها مجلس عیش می آراست و شراب می خورد، اندک می خوابید.»(2) اینگونه شب زنده داریها و نوشیدن مکرر شراب در سنین بالا سلامتی این خان زند را همواره دچار مشکل می نموده است. روزی در هنگام یکی از این ناخوشی ها، میرزا نصیرالمله طبیب(3) که لقب حکیم باشی می داشته است را به بالین او احضار می کنند. طبیب پس از معاینات لازم پی می برد که بیماری خان زند از امتلای معده و یبوست مزاج بوده است. آن بینوا از سر انجام وظیفه و بهبودی هر چه سریعتر کریمخان، اماله یا تنقیه تجویز می نماید. وسیله اماله ظرفی است شبیه به قیف که دنباله آن دراز و نوک آن قدری کج می باشد و به کمک آن داروهای آبکی را از پائین وارد روده ها می نموده اند که تا خشکی مزاج و امتلای معده سریعاً مرتفع گردد. از این وسیله بیشتر برای معالجه کودکان پرخور و شکمباره که با خوردن اغذیه و تنقلات ناجور دچار مشکل ناراحتی گوارشی و یبوست مزاج می گردیده اند، استفاده می شده است. بزرگسالان بیشتر با خوردن فلوس و دیگر داروهای ملین معالجه می شده اند زیرا آنها اماله را نوعی تحقیر محسوب می کرده اند.
خان لر و متعصب زند وقتی پیشنهاد طبیب را می شنود با غضب فریاد می زند: «کی باید اماله شود؟» طبیب بخت برگشته که از ترس نزدیک بوده است قبض روح شود با لکنت زبان پاسخ می دهد: «باید مرا اماله کنند تا شما خوب شوید!»(4) کریمخان از شدت عصبانیت بی درنگ دستور می دهد که "حکیم باشی را دراز کنند" و اماله نمایند! شگفت آنکه بر حسب اتفاق پس از اماله نمودن حکیم، حال کریمخان رو به بهبودی می گذارد! درباریان چاپلوس و متملق نیز این حادثه را به نوعی مداوا و رفع قضا و بلا از جان خان زند به حساب می آورند. از آن به بعد «هر وقت کریمخان بیمار می شد، طبیت نگون بخت مجبور بود اماله گردد!»(5)
در این رابطه بد نیست ذکر شود که یعقوب لیث صفار(مدت حکمرانی 862 - 879 م)در شهر جندی شاپوردچار بیماری قولنج می گردد و اطباء اماله را تجویز می کنند. اما او با وجود درد و ناراحتی ای که داشته است به شدت برافروخته شده و می گوید: «مرد هیچوقت فلان جای خود را به دیگران نشان نمی دهد!»(6) و «مرگ بر من آسان تر ازاحتقان است.»(7) همانگونه که بی گمان می دانید یعقوب لیث در اثرهمان بیماری قولنخ دارفانی را وداع می گوید و فدای تعصب بیمورد خود گردیده و مسیر تاریخ یک مملکت را نیز دیگرگون می نماید.
1- سُراینده این شعر دقیقاً مشخص نیست، اما شاید مأخوذ باشد از شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی اندر حکایت یوسف و زلیخا (امثال و حِکَم، علی اکیر دهخدا، ج 3، باب گاف، ص 1327 و 1328).
2- - لغتنامه دهخدا، تحت واژۀ "کریم" به نقل از کنب تاریخی.
3- تاریخ زندیه، ص212.
4- ریاض الحکایات، ص 116.
5- گنجینه لطائیف، ص 296.
6- اژدهای هفت سر، ص434.
7- یعقوب لیث، دکتر باستانی پاریزی، ص269 به نقل از تاریخ سیستان، ص198.
http://www.peykeiran.com/userfiles/image/Aks/Aks_17/karim_khan76.jpg
یکی از دوستان باستان شناس من تعریف می کرد که در سال 1370 خورشیدی در پی چندین فقره دستبرد به اشیاء و اسناد تاریخی درون موزه پارس شیراز که درعمارت کلاه فرنگی درکنار ارگ کریمخانی قرار دارد، تعمیرات، بازسازی و تغییراتی از جهت ایمنی در ساختمان آن موزه انجام می دادند. در حین این عملیات درزیرکفِ اتاق اصلی این موزه (عکس بالا) ، گوری بی نام و نشان کشف می گردد که پس از انجام آزمایش کربن 14 (میزان زوال کربن در طی زمان)(8) مشخص می شود که گور کریمخان زند می باشد.
به نظر من گور این مرد بزرگ که در داخل عمارت کلاه فرنگی قرارداشته در اصل دارای سنگ نوشته ای کامل می بوده، اما به دستورآقامحمد خان قاجار دشمن خونی خاندان زند از بین برده شده و خود آن گور نیز به عمد در زیر صحن آن عمارت از دیده ها پنهان قرار داده شده است. همانگونه که دستور داده بود تا جسد لطفعلیخان زند را در جلو تخت شاهی به گونه ای دفن نمایند که درهنگام نشست و برخاست از تخت، پاهای خود را بر روی گور این شاه دلیر و زیبا چهره زند قرار بدهد و عطش انتقام خود را مرتباً فروکش نماید!
8-ايزوتوپ راديو اكتيو كربن 14 در تمام موجودات بهمقدار كم يافت مي شود. اين ماده به طور مرتب در زمان حيات موجودات زنده جايگزين ميشود ولي پس از مرگ موجود زنده، كربن 14 ديگر جايگزين نگرديده و مقدار آن مرتباً كاهشمي يابد. دانستن اينكه با چه سرعتي كربن 14 رو به زوال مي رود به محققین فرصت مي دهد تاقدمت موجودات و اشیاء را پيدا نمایند. اين تكنيك وسيله قدرت مندي براي تحقیقات باستان شناسی محسوب می گردد كه به آن آزمايش گفته مي شود. لازم به ذكر است كه 5700 سال طول مي كشد تا مقدار ايزوتوپ به نصف مقدار اوليه ي خود برسد.
مجسمه های خلاقانه با لگو
ناتان هنرمندی است که علاقه دوران کودکی خویش را به حرفه اش تبدیل کرده و به صورت بسیار خلاقانه مجسمه هایی با موضوعات بسیار متنوع و در اندازه بزرگ با استفاده از لگو می سازد . وی حتی یک پرتره از خودش در سایز بزرگ ساخته است .
وی نمایشگاهی از کارهای خود در نیویورک برگزار کرده است و هر یک از مجسمه های وی با مبالغ دهها هزار دلاری به فروش میرسد .این نمایشگاه تنها نمایشگاهی که در آن مجسمه هایی فقط با استفاده از لگو به عنوان یک وسیله هنری به نمایش گذاشته میشود. در این نمایشگاه نزدیک به یک و نیم میلیون قطعه لگو در ساخت مجسمه ها به کار رفته و ناتان از سال 2002 اغاز به ساخت چنین مجسمه هایی کرده است.
مجسمه ها سایز های بسایر متنوعی داره از کوچیک تا مجسمه هایی به اندازه قد واقعی انسان.
ترجمه اختصاصی از وبلاگ رویای سیب .
از آنجا که ترجمه مطالب اختصاصی وبلاگ رویای سیب است در صورت استفاده از مطالب نام و ادرس وبلاگ را ذکر کنید.
منبع :http://www.agora-gallery.com
http://www.brickartist.com
ژن پت- حیوان دست اموز ژنتیکی - درست یا نادرست؟؟!!
همه میدونیم که علم داره روز به روز پیشرفت میکنه، ولی پیشرفت تا چه حد خوبه و تا چه حد بد؟؟ در این مورد هرکسی نظر خاص خودشو داره .اخیرا یه متنی خوندم در مورد اینکه یه شرکت اومده حیوان دست آموز ژنتیکی درست کرده ، یه چیزی مثل عروسک ولی عروسکی که نفس میکشه ، درد رو حس میکنه اما نمیتونه جیغ بکشه. من در مورد خوب یا بد بودن این محصول هیچ نظری ندارم .اما سوال من اینه بچه هایی که با این حیوانات دست آموز بزرگ میشن چه نظری در مورد محیط اطراف و زندگی خواهند داشت؟؟؟
برای داشتن اطلاعات بیشتر درمورد این نسل جدید حیوانات یا بهتر بگم این محصول فایل پی دی اف زیر را دانلود کنید .اطلاعات جامع و مبسوطی داره. ادرس سایت اصلی:
فایل پی دی اف :
۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
تست شناخت شخصیت با رنگها
اشتراک در:
پستها (Atom)